سلام میخوام داستانامو بایه مقدمه شروع کنم که به نظرم وجودش لازمه
اول این داستانا بایه ایده ی کوچولو ازطرف یکی ازدوستام(که مابهش میگیم باریم56) شروع شد وادامه پیداکردحالا یه خلاصه کوچولواز داستان:سمیر گرکان وبن یگردریک پاسگاه پلیس محلی بزرگراه کار میکنن اماداستان های من اززمانی شروع میشه که دختری بهنام لیوندا سیمسون به این گروه اضافه میشه واتفاقای تازه ای براشون میوفته(اینم پی نوشتش توسط یکی دیگه از دوستام:این داستانی سراسر دیوونه بازی ست)اگه خواستین بیشتر درمورد من بدونید بریدپروفایلم اونجاخودمو معرفی کردم
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1